نظم شهید مدافع حرم
اواخر فصل بهار که درخت توت ها غرق نعمت های الهی اند، یکبار به اتفاق خانواده همسرش به باغ رفتند . با ذوق تمام شروع کرد مقدمات آسایش خانواده خودش و خانواده همسرش را فراهم کنه. پتو پهن کرد، آتش را با چوب هایی که در گوشه باغ تجمع کرده بودند روشن کرد و کتری آب را برای چای زغالی آماده نمود. بعد از چند ساعتی وقت اذان مغرب شد، مثل همیشه دست های مردانه و قوی خود را کنار گوشش قرار داد شروع کرد با صدای بلند اذان بگوید. خانم ها که وضو گرفته بودند توی اتاقکی که در باغ بود رفتند نماز بخونند. چشم همسر و مادر همسرش به لباس های آقا کمیل افتاد، لباس ها را در یگ پلاستیک بلند به عنوان کاور قرار داده و با یک جا لباسی آن را به سقف اتاقک باغ آویزان کرده بود. مادر و دختربا تحسین این کار اشاره ای به لباس ها کردند.
بعد از شهادت کمبل عزیز هنگام تحویل وسایل مدافع حرم، به اتاقش که در پادگان محل خدمت بود، رفتند. همرزمانش تعریف کردند هر وقت کسی از بیرون می آمد به این اتاق، تنها لباسی که داخل کاور بود از آقا کمیل بود و این از هر چیزی بیشتر جلب توجه می کرد . نظم و حیا و نجابت و مهربانی و تلاش بی وقفه و خستگی ناپذیری کمیل عزیزمان از مشترکاتی است که خودی و غریبه، زن و مرد از او تعریف می کنند.